ای شاه همه عالم و فخرگهر خویش


وی در همه آفاق نموده اثر خویش

از چین و ختا تا به فلسطین که رسانید


جز تو به جوانمردی و مردی خبر خویش

خصمان تورا چون تن و جان در خطر افتاد


از کین تو جستند یکایک خطر خویش

از خیره سری رغبت پیکار توکردند


تا در سر پیکار تو کردند سر خویش

در کشور توران و به غزنین و عراقین


چون خواستی آوازهٔ فتح و ظفر خویش

هر سه بگرفتی و سپردی به سه خسرو


در جود و شجاعت بنمودی هنر خویش

هرگز پدر و جد تو این کار نکردند


پیشی تو بدین کار ز جد و پدر خویش

زیبد که فرستی سوی حوران بهشتی


فهرست عجایب ز کتاب سیر خویش

تا هدیه فرستند به درگاه تو از خلد


تاج و کمر و یاره و در و گهر خویش

بس دیر نماندست که از بهر تو گردون


سازد کمر و کیش ز شمس و قمر خویش

شاهان جهان چون کمر و کیش تو بینند


شاید که ننازند به کیش و کمر خویش

هرگز ز بر خویش سعادت نکند دور


آن را که تو یک بار بخوانی به بر خویش

بر تخت شهنشاهی جاوید همی ساز


کار همه آفاق به عدل و نظر خویش

شخص تو امان یافته از تیر حوادث


تو ساخته از عصمت یزدان سپر خویش